کد مطلب:30033 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

رُشَید هَجَری












رُشَید هَجَری از فقیهان، محدّثان و عالمان بزرگ شیعی و از یاران بیدار دل و استوار گام علی علیه السلام است.[1] او را از یاران امام حسن علیه السلام[2] و امام حسین علیه السلام[3] نیز شمرده اند.

علی علیه السلام رُشَید را بزرگ می داشت و به او «رُشَید بلایا» می گفت. نگاه نافذ او به فراسوی ظاهر دنیا راه یافته بود و از این رو، او را عالم به حوادث گذشته و آینده دانسته اند.[4] علی علیه السلام روزی به رُشید فرمود:«آن گاه كه زنازاده بنی امیّه تو را به برائت جُستن از من فرا خوانَد، و چون تن ندهی، دست ها و پاهایت را قطع كند، چگونه شكیبایی خواهی كرد؟».

گفت:آیا فرجام آن، بهشت است؟[5].

[امام فرمود:آری! تو در دنیا و آخرت با من خواهی بود. ]

بدین سان، رُشید، شكوه شكیبایی را رقم زد و استوار گامی در عشق علی علیه السلام را بیان كرد و چون آن هنگامه رسید و زیاد بن اَبیهْ چنان كرد، او از حق، روی برنتافت و شهد شهادت نوشید و به دار كشیده شد.[6].

6489. الأمالی الطوسی - به نقل از دختر رُشَید هَجَری -:پدرم گفت:"محبوب من، امیر مؤمنان، به من فرمود:«ای رشید! چگونه صبر می كنی آن گاه كه فرزندْ خوانده بنی امیّه در پیِ تو فرستد و دست و پا و زبانت را ببُرد؟».

گفتم:ای امیر مؤمنان! آیا پایان آن، بهشت است؟

گفت:«آری، ای رشید! و تو در دنیا و آخرت با من خواهی بود»".

به خدا سوگند، مدّت زمانی نگذشته بود كه آن حرامزاده، زیاد بن اَبیهْ، در پی او فرستاد و او را به بیزاری جستن از امیر مؤمنان فراخواند؛ امّا رشید، خودداری ورزید.

زیاد به او گفت:سرورت به تو گفته است كه چگونه می میری؟

گفت:دوست من - كه درودهای خدا بر او باد - به من خبر داده است كه تو مرا به بیزاری جُستن از او فرا می خوانی، امّا من بیزاری نمی جویم. تو هم مرا پیش می اندازی و دست و پا و زبانم را می بُری.

ابن زیاد گفت:به خدا سوگند، كاری می كنم كه سخن او دروغ درآید. او را پیش اندازید و دست و پایش را ببُرید، امّا زبانش را بگذارید.

پس دست و پایش را بریدند و او را به خانه مان آوردند.

گفتم:پدرم! فدایت شوم! آیا از این مصیبت، درد و رنجی هم می كشی؟

گفت:دختركم! به خدا سوگند، نه! تنها مانند وقتی است كه در تنگنای شلوغی گرفتار شوی.

پس همسایگان و آشنایان او بر وی درمی آمدند و اظهار همدردی می كردند.

رشید گفت:كاغذ و دواتی برایم بیاورید تا از آنچه مولایم امیر مؤمنان به من یاد داده است، برایتان به یادگار نهم.

پس كاغذ و دوات را برایش آوردند و به گفتن و املای اخبارِ وقایع و فتنه های آینده آغاز كرد؛ و آنها را از امیر مؤمنان شنیده بود و به او اِسناد می داد.

این موضوع، به گوش ابن زیاد رسید. او هم حجامتگری را در پی او فرستاد تا زبانش را ببُرد. پس رشید، شب همان روزی كه زبانش را بریدند، درگذشت. خدایش بیامرزد![7].

6490. الإرشاد - به نقل از زیاد بن نَضْر حارثی -:نزد زیاد بودم كه رُشَید هَجَری را آوردند. زیاد به او گفت:سرورت (یعنی علی علیه السلام) به تو گفته است كه ما با تو چه می كنیم؟

گفت:دست و پایم را می بُرید و به دارم می كشید.

زیاد گفت:به خدا سوگند، كاری می كنم كه سخنش دروغ درآید. آزادش بگذارید.

و چون رشید خواست بیرون برود، زیاد گفت:به خدا سوگند، كاری بدتر از آنچه سرورش خبر داده، نمی توانیم بر سرش بیاوریم. دست و پایش را ببُرید و به دارش كشید.

رشید گفت:دریغا كه هنوز كار دیگری مانده كه امیر مؤمنان، خبرش را به من داده و شما هنوز نكرده اید.

زیاد گفت:زبانش را ببُرید.

رشید گفت:به خدا سوگند، اكنون خبر امیر مؤمنان، تصدیق شد.[8].









    1. رجال الطوسی:556/63، رجال الكشّی:131/290/1، رجال البرقی:4، الاختصاص:7.
    2. رجال الطوسی:931/94.
    3. رجال الطوسی:978/100، الاختصاص:8، رجال البرقی:7.
    4. رجال الكشّی:131/291/1، الأمالی، طوسی:276/166، الاختصاص:77.
    5. الأمالی، طوسی:276/165، رجال الكشّی:131/290/1.
    6. الإرشاد:325/1، شرح نهج البلاغة:294/2.
    7. الأمالی، طوسی:276/165، رجال الكشّی:131/290/1، الاختصاص:77.
    8. الإرشاد:325/1، إعلام الوری:343/2، شرح نهج البلاغة:294/2.